بی‌ پرده به دیوار ها

نجوا کردن، حتا برای سالها

بی‌ پرده به دیوار ها

نجوا کردن، حتا برای سالها

بی‌ پرده به دیوار ها

آن‌ چنان ماهرانه نالیدن ک شعر بخواننش
آن چنان در انکارِ بودنت چشم بسته ای، ک خواب بداننت.
نفس کشدن هم هرچند، در لجاجتِ با بیهودگی بود اما، زندگی نامیدنش.
هیچ گوشی را ندارم دگر برای گفتنش، لیک بی پرده به دیوار ها نجوا می کنم.
سطح سرد و بی احساسی، ک از این مصیبت هیچ ترک نمی خورد.

نویسندگان

۱ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

امروز خیلی اتفاقی عکس های قدیمی گوشیم رو دیدم. مال یکی دو سال پیش رو، بخش زیادی از عکس هام همونطور که حدسش آسونه، مربوط به تو و ما بود. تو جاهای مختلف، تو خیابون، تو ماشین، تو پارک، تو کافه .. تو یکی از عکسامون جلوی در یه خونه که شیشه های آیینه ای داشت کنار هم ایستاده بودیم و سرت رو گذاشته بودی روی شونه م و لبخند داشتی. وقتی این عکس رو دیدم حقیقتش خیلی زیاد دلم گرفت. دلم گرفت نه چون دلم برات تنگه و از هم دوریم، چون یک نکته خیلی بدیهی جلوی چشمام بود که البته ازش غافل هم نبودم ولی اینجوری هم ندیده بودمش هیچوقت. اون نکته این بود که، انگار ما آدم های بیرونِ خونه بودیم. کنار هم بودیم ولی تو هیچ خونه ای نبودیم، انگار هیچ خونه ای نمی تونست ما رو جا بده تو خودش. اینکه خودمونو دیدم که تو آیینه در یه خونه عکس انداختیم باعث شد دلم برای خودمون بسوزه. ای کاش، این چپترِ ریحانه، حسین و خیابون تموم بشه برای همیشه. ای کاش یه خونه برای ما جا داشته باشه تو این دنیا. دلم می سوزه که اینقدر زندگی سخت بوده که آرزو هام اینقدر کوچیکن ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۰۱ ، ۲۲:۲۸
نقطهـ .