یک وقتِ دگر، جایی جدید تر
جمعه, ۸ اسفند ۱۳۹۹، ۰۲:۳۴ ب.ظ
هیچ برای رفتن نیست و آنجا ک بدان پانهاده ایم هم اکنون نیز، هیچ نیست. راهی ک بدان گمان می بریم، در مقابل .. چشم می اندازیم به دورنمایِ بودنمان در گذر زمان، چیزی نیست مگر توهم و تنها اندیشه می کنیم، حدس می زنیم، خیال می کنیم. سرانجام و سرنوشتِ برگ هایی را ک باد با خود برد، هر چند در خاکی جدید اما فرق نمی کند. همان می شود، یک وقتِ دیگر جایی جدید تر. می پوسیم و رویمان را می گیرد، زمان، پوسیدگی، کرم ها، لایه های خاکستری، زوال و فراموشی. رویمان را چیز هایی از این جنس یک روز می گیرد و ما را یا چاره ای جز فراموش کردنش نیست و یا با منطقی مصلحت اندیش، کوچک بر شمردنش. لیک همچنان بعد از تمامِ این قرن ها، لبخند زدن امری ـست "نانوشته ضروری". بیایید با لبخند بمیریم. اگر نمی توانید، می توانید با قرص های لبخند زا بمیرید.
۹۹/۱۲/۰۸