بی‌ پرده به دیوار ها

نجوا کردن، حتا برای سالها

بی‌ پرده به دیوار ها

نجوا کردن، حتا برای سالها

بی‌ پرده به دیوار ها

آن‌ چنان ماهرانه نالیدن ک شعر بخواننش
آن چنان در انکارِ بودنت چشم بسته ای، ک خواب بداننت.
نفس کشدن هم هرچند، در لجاجتِ با بیهودگی بود اما، زندگی نامیدنش.
هیچ گوشی را ندارم دگر برای گفتنش، لیک بی پرده به دیوار ها نجوا می کنم.
سطح سرد و بی احساسی، ک از این مصیبت هیچ ترک نمی خورد.

نویسندگان

یک وقتِ دگر، جایی جدید تر

جمعه, ۸ اسفند ۱۳۹۹، ۰۲:۳۴ ب.ظ

هیچ برای رفتن نیست و آنجا ک بدان پانهاده ایم هم اکنون نیز، هیچ نیست. راهی ک بدان گمان می بریم، در مقابل .. چشم می اندازیم به دورنمایِ بودنمان در گذر زمان، چیزی نیست مگر توهم و تنها اندیشه می کنیم، حدس می زنیم، خیال می کنیم. سرانجام و سرنوشتِ برگ هایی را ک باد با خود برد، هر چند در خاکی جدید اما فرق نمی کند. همان می شود، یک وقتِ دیگر جایی جدید تر. می پوسیم و رویمان را می گیرد، زمان، پوسیدگی، کرم ها، لایه های خاکستری، زوال و فراموشی. رویمان را چیز هایی از این جنس یک روز می گیرد و ما را یا چاره ای جز فراموش کردنش نیست و یا با منطقی مصلحت اندیش، کوچک بر شمردنش. لیک همچنان بعد از تمامِ این قرن ها، لبخند زدن امری ـست "نانوشته ضروری". بیایید با لبخند بمیریم. اگر نمی توانید، می توانید با قرص های لبخند زا بمیرید.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۲/۰۸
نقطهـ .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی