تخلیهگاه 2
اتفاق جدیدی نیفتاده. همون قبلیها با جزئیات متفاوتتر و خب، از سرِ تکرار، احساسی ک داخلم ایجاد میشه هم کمرنگتر شده. کمتر برام مهمه. ولی همچنان آزاردهندهست. برام ناراحتکنندهست اینکه پیامهام، ک سرسری و از سر وظیفه نوشته نشدن و سرشارن از احساس، یا ابراز احساسات این چنین باهاشون بد برخورد میشه. برام توهین آمیزه، انگار دیده نمیشم. حقیقتا ریحانه ریده :دی فکر میکنم واقعا اینکاره نیست، نمیدونم دفعه چندمه همچین حسی دارم. حس میکنم واقعا پارتنر بدیه. ینی کامآن، بعد از یک روز کامل اومدی و سین کردی در حالی ک گفتی میخواستی سروقت بیای که بتونی کامل جوابِ پیامهام رو بدی ولی باز سرسری جواب دادی؟ خب تو لیاقت نداری دیه برات وقت بذارم عزیزم. و از اینجا به بعد دیه مشکل خودمه، ک بتونم بکشم بیرون. ک اینقدر اهمیت ندم، منتظر نباشم. زندگیم رو بکنم و اینقدر دنبالِ پارتنری ک دنبالم نیست نگردم. تقریبا عادت کرده بودما، نمیدونم چرا برگشتم به سیستم کارخونه.
حقیقت اینه ک حسین، تو ذهنت خیلی قوی و شدید وصله به آدمی که خیلی دوره ازت و اصلا بهت وصل نیست. و این دنبالِ کسی دوییدنی که برات وقت نداره آزاردهنده و آسیب زنندهست. حقیقت اینه که حسین، باید زندگی خودت رو بکنی. وقتی ریحانه اینقدر رها و گسستهست نسبت به تو، نمیتونی دو دستی بچسبیش، مثلِ یه ماهی لیز میخوره و میره. برام حقیقتا رابطهم ناامید کننده شده و اصلا دلخواهم نیست. بیارزش شده. وقتی به این قضیه فکر میکنم دلم میخواهد دیه تو رابطه نباشم چون سالهاست رابطههای زیادی رو تجربه کردم ک نود درصدش کسشر محض بوده. فکر میکنم نیاز دارم چند سال بدون رابطه زندگی کنم. اینکه در رابطه نباشم و همچنان انگیزه و انرژی برای پیشرفتکردن، بهتر شدن داشتهباشم حس جالبیه.