بی‌ پرده به دیوار ها

نجوا کردن، حتا برای سالها

بی‌ پرده به دیوار ها

نجوا کردن، حتا برای سالها

بی‌ پرده به دیوار ها

آن‌ چنان ماهرانه نالیدن ک شعر بخواننش
آن چنان در انکارِ بودنت چشم بسته ای، ک خواب بداننت.
نفس کشدن هم هرچند، در لجاجتِ با بیهودگی بود اما، زندگی نامیدنش.
هیچ گوشی را ندارم دگر برای گفتنش، لیک بی پرده به دیوار ها نجوا می کنم.
سطح سرد و بی احساسی، ک از این مصیبت هیچ ترک نمی خورد.

نویسندگان

نگاهی معصومانه مگر ساده کند دنیا را

جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۹، ۰۸:۵۸ ب.ظ

حقیقت، به شکلِ ثابتی توی روز هایم جریان دارد و برای من همواره بدین شکل بوده است. توابعی ک اگر برای ادم ها ورودی های یکسانی داشته باشد هم حتا، خروجی های متفاوتی می دهد و برای من هم، سبکی ـست مشخص و قابل پیشبینی ک از چارچوب قواعد خود خارج نمی شود. می خواهم بگویم، فرقی نمی کند ک یک کار خاص را دقیقا به چه شکلی انجام دهم، در نهایت نتیجه تفاوتی نمی کند. انگار ک نمی توانم خارج از آن باشم، سرنوشت را این گونه معنا می کنند؟ از وقتی به یاد دارم انگار، باری بر دوش داشته ام برای حل کلاف سردرگمی ک زندگی نامش نهاده اند و من، ک سنم بالا می رود و بیشتر بوده ام اینجا، در راستای حل این معما دستاوردی نداشته ام و صرفا همه چیز حتا پیچیده تر شده است. در کودکی ساده تر بود، این کلاف به دست زمان گشوده نمی شود. یک دل صاف می خواهد و چشمانی ک جفا ندیده است.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۱۸
نقطهـ .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی