نا منعطف، تنبل و ضعیف
جمعه, ۸ اسفند ۱۳۹۹، ۰۲:۱۰ ب.ظ
به مثابه راهکاری غریزی، مقابل چشمانتان تیتراژ وار آرام پایین می آید و بدان استناد می کنید، حتا اگر ک حقیقتا نبینیدشان و خود نفهمید. دستور العملی برای واکنش به اتفاقات طبیعی توی جوامع میلیونی و کشمکش های انسانی و تمام چالش های بشری، یک جور مهارت مادرزادی انگار، یک جور زبانِ متقابل برای ارتباط برقرار کردن است انگار ک همه ـگان بلدش هستند و لیک فکر می کنم، چنین قانونی در پس اذهان هست و آنقدر بدیهی ک هیچ کسی از آن سخن نمی برد و من اما ندارمش! و یک چیزی نیست، چیزی آنقدر بدیهی ک نمی فهممش. مثل یک جور معلولیت، مثلِ نتوانستنِ دیدنِ رنگ ها، مثل آنکه بو ها را نمی فهمم. مثل آنکه آدمی هیچوقت اصلا به چشمانش نور نتابیده باشد ک اصلا بداند، چشمی هم برای دیدن دارد. در تلاش برای توجیه خود، از برای قبولِ این حقیقت ک چقدر نامعطف، تنبل و ضعیفم.
۹۹/۱۲/۰۸