وجودِ محتوم
شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۴:۴۵ ق.ظ
شاید ک علتِ عاشقی کردنم، بدین شکلِ مسخ وار تنها، واقف بودنِ بدین حجمِ بی اتمامِ فضایِ شخصیِ خلاصه شده در واژه مزخرف "من" است و به این منوال، با برانگیختن غددِ ترشح هورمونها با آن اسم های سختشان، سعی در یک برانگیختگی و پوست انداختن و در نتیجه رقیق کردنِ این خودِ مطلقِ نفرت انگیزم دارم و بسط دادنش به وجودی دیگر، یعنی معشوق و باز به عبارتی دیگر، این تنها واکنشی ـست بیش از حد از برایِ تنهایی، از برای دنیایی ک نمی خواستم بدان عادت کنم. دنیایی ک تماما در آن، منم. منی ک از تمام اتم هایش نفرت دارم. پوست انداختن است عاشقی، کمتر خود بودن است. یک جور فرار است ک بدان معناهایی متعالی دادند و برای ـش فیلم می سازند. اما در نهایت تنها شاید، این واکنشی ـست ناخودآگاهانه از مشکلی ک لاینحل است.
۹۹/۰۲/۲۷